یک جرعه معرفت
11 دی 1397 توسط مدرسه ریحانه الرسول س یزد
روزی ثروتمــندی ســـبدی پُر از
غـذاهای فاســـدی به فقــیری داد
فقــیر لبخـندی زد و ســبد را درجا
گرفــته و از قصـــر بیــرون رفـت.
?فقیر همه آنها را دور ریخت و به
جایــش #گــلهایی زیـبا و قشـنگ
در ســـبد گــذاشت و بازگــردانید!
?ثروتمند شگفت زده شد و گفت:
چرا سبدی ڪه پر از چیزهای ڪثیف
بود پُر از گــل زیبا ڪرده ای و نـزدم
آورده ای؟! فقـیر گفـــت:
{هرکس آنچه در دل
دارد می بخـــشد!!