مدرسه علمیه ریحانه الرسول س یزد

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

امام حسن عسگری(ع)

12 دی 1395 توسط مدرسه ریحانه الرسول س یزد

دست عیسی (ع) در آستین امام حسن عسگری (ع)

 

 

یکی   از راویان حدیث به نام جعفر بن محمّد بصری حکایت کند: روزی در محضر حضرت   ابومحمّد، امام حسن عسکری علیه السلام بودیم ، یکی از مامورین خلیفه وارد شد و   گفت : خلیفه پیام داد که چون  أنوش نصرانی یکی از بزرگان نصاری - در شهر   سامراء است و دو فرزند پسرش مریض و در حال مرگ هستند، تقاضا کرده‌اند که برویم و   برای سلامتی ایشان دعا کنیم . اکنون چنانچه مایل باشید، نزد ایشان برویم تا در   نتیجه به اسلام و خاندان نبوّت ، خوش بین گردند.

امام   علیه السلام اظهار داشت : شکر و سپاس خداوند متعال را که یهود و نصاری نسبت به   ما خانواده اهل بیت از دیگر مسلمین عارف‌تر هستند.

سپس   حضرت آماده حرکت شد، لذا شتری را مهیّا کردند و امام علیه السلام سوار شتر شد و   رهسپار منزل أنوش گردید. همین که حضرت نزدیک منزل أنوش نصرانی رسید، ناگهان متوجّه   شدیم أنوش سر و پای برهنه به سوی امام علیه السلام می‌آید و کتاب انجیل را بر   سینه چسبانده است ، همچنین دیگر روحانیّون نصاری و راهبان ، اطراف او در حال   حرکت هستند. چون جلوی منزل به یکدیگر رسیدند، أنوش گفت : ای سرورم ! تو را به   حقّ این کتاب - که تو از ما نسبت به آن آگاه‌تر هستی و تو از درون ما و آئین ما   مطّلع هستی - آنچه را که خلیفه پیشنهاد داده است انجام بده ، همانا که تو در نزد   خداوند، همچون حضرت عیسی مسیح علیه السلام هستی .

یکی از روحانیّون مسیحی ، أنوش را مخاطب قرار   داد و گفت : ای أنوش! تو چرا مسلمان نمی‌شوی؟ پاسخ داد: من اسلام را از قبل   پذیرفته‌ام و نیز مولایم نسبت به من آگاهی کامل دارد.

امام   حسن عسکری علیه السلام با شنیدن این سخنان ، حمد و ثنای خداوند را به جای آورد و   سپس وارد منزل نصرانی شد و در گوشه‌ای از اتاق نشست . و جمعیّت همگی سر پا   ایستاده و تماشای جلال و عظمت فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، بعد از   لحظاتی حضرت لب به سخن گشود و اشاره به یکی از دو فرزند مریض نمود و اظهار داشت   : این فرزندت باقی می‌ماند و ترسی بر آن نداشته باش ؛ و امّا آن دیگری تا سه روز   دیگر می‌میرد، و آن فرزندت که زنده می‌ماند مسلمان خواهد شد و از مؤمنین و   دوستداران ما اهل بیت قرار خواهد گرفت .

أنوش   نصرانی گفت : به خدا سوگند، ای سرورم! آنچه فرمودی حقّ است و چون خبر دادی که   یکی از فرزندانم زنده می‌ماند، از مرگ دیگری واهمه‌ای ندارم و خوشحال هستم از   این که پسرم اسلام می‌آورد و از علاقه مندان شما اهل بیت رسالت قرار می‌گیرد.   یکی از روحانیّون مسیحی ، أنوش را مخاطب قرار داد و گفت : ای أنوش! تو چرا   مسلمان نمی‌شوی؟ پاسخ داد: من اسلام را از قبل پذیرفته‌ام و نیز مولایم نسبت به   من آگاهی کامل دارد.

در   این موقع ، حضرت ابومحمّد، امام عسکری علیه السلام اظهار نمود: چنانچه مردم   برداشت‌های سوئی نمی‌کردند، مطالبی را می‌گفتم و کاری می‌کردم که آن فرزندت نیز   سالم و زنده بماند.

أنوش   گفت : ای مولا و سرورم! آنچه را که شما مایل باشید و صلاح بدانید، من نیز نسبت   به آن راضی هستم .

جعفر   بصری گوید: یکی از پسران أنوش نصرانی همین طور که امام علیه السلام اشاره کرده   بود، بعد از سه روز از دنیا رفت و آن دیگری پس از بهبودی مسلمان شد و جزء یکی از   خادمین حضرت قرار گرفت.

منبع : بخش عترت و سیره تبیان                                                                                      ش اقبالی                                          

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: چشم انتظار لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مدرسه علمیه ریحانه الرسول س یزد

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فاطمیه
  • ماه رجب
  • عمومی
  • نماز
  • نماز
  • بسیج
  • ماه ربیع
  • حکمت های نهج البلاغه
  • روز بصیرت
  • چشم انتظار
  • تاریخی
  • مناسبتی
  • بانوی کرامت
  • خودسازی
  • کالای ایرانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس